می خواهم از سکوت بنویسم امشب از سکوتم ..........
سکوتی که فریاد می زند که مرا چنین خاموش مکنید درغوغای عاشقان سکوت پرست...........می خواهم هرآنچه فریاد اندوه دردل سکوتم جاریست ببارم برجان خشک ساکن امشب .......... می خواهم دیوارصوت سکوت دلم را بشنکم تا به نقطه بی مکان فریاد رسد فریاد سکوتم که منم ای عزیز! تنها سکوت عشق ............می سوزم می سوزم ای خدای آرامم!
هم اکنون که می نویسم چون سکوت بغض عاشق سرخورده بشسکته می سوزم و می گریم .........هرچند که سکوت کلکم نمی گذارد هرآنچه دربغض کوچک خاموش جگرم غلغله می کند اززبان نازک کلک رقاصم بریزد براین صحیفه ای شیشه ای بی جان .........آه خدای من! ساده می خواهم بنویسم چون چون تو نویسم کسی نیست که سکوت گلواژه ام را بشنود.......... پس می نویسم با فریاد ساکت ولی ساده وآرام که صدای سکوتم پرده گوش عالم را مبادا پاره کند که هنوز فریاد عشق جاریست در جوی دل های بی سکوت مسکوت...........پس ای عاشقان ساکت بخوانید سکوتم را که من چه آرام فریاد می زنم............وبخوانید مرا آرام وآهسته بخوانید تا شاید ساکن شوید درمسکن دل ساکتم که من چیزی جزسکوت نیستم .......... ومن ترا ساکت وآرام دوست دارم ای عشق ساکت من...........دوستت دارم ....... دوستت دارم ....................