دوست دارم دردل شبها بنویسم .....در کنارتنهایی غمگینم تنها بنشینم ....دوست دارم سطری برای توبنویسم ...... قطره ای اشک برای توبریزم .....آه خدای من! خواب به چشمان من نمی آید چرا؟ .....دنبال کسی هستم ولی نمی دانم کرا؟....
سوزی که دردرونم شعله می کشد هردم ......آتش دوزخیست که برکنده این سیل بنیاد تنم .....ای لانه ویران قلب خشکیده ام! امشب هم مثل هرشب بی توبشکسته ام ..... فریاد فریاد ازاین درد فراقت ...... کجاست کجاست این مرغ بشارت ... فقط خداست شاهد دردم امشب .... کسی نمی داند چون شمع می سوزم امشب....آه! که خاکستروجودم دوباره می سوزد ....چون جوشش می، درون قلبم می جوشد......بسوز بسوز ای دل, کسی هست که آب پاکی بریزد .....بریز بریز ای دیده غمگین ! قطرهای اشک را, کسی هست که گرد خاکی بریزد برروی خاکسترهای سینه ات ........
دوستان همه در ادراک هم باشیم ....بی منت وبی علت همه در خاک هم باشیم....هیچ نرنجیم و هیچ نرنجانیم دلی را ..... همیشه دررگ هم، چون خون پاک هم باشیم....