کاش این قلم، شمشیرذوالفقارمی بود تا که درهیچ طغیانی ازغلاف بیرون نمی آمد جزدرطغیان نفسم ...... کاش این قلم، خالق گل واژه های زنده می بود تا که هیچ خاری را در گلستان دل عزیزی نمی رویاند.......کاش این قلم، کلک یسطرون می بود تا که تنها ازگوهرعشق ساطری می کرد........کاش این قلم، قُلم می بود تا که یتیمی را اززمین بلند می کرد.......کاش این قلم، اشک روانی می بود تا که دردل شب ها سینه سوزان شیدایی را که ازغم تنهایی محبوبش درگوشه ای آرام، قطره های شبنم ازنرگس خیسش می درخشد، بی صدا نمناک می کرد......کاش این قلم، فرزند مادری می بود که مادرفرزندیست........ کاش این قلم، جوهرش دریای محبت می بود وگوهرش معنای عشق....... کاش!!!!! این قلم تنم می بود دلم می بود ووطنم........
" ک"
یاد باد آنکه زما ایام سفر یاد نکرد