سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حوران

ای شب! توهم مثل من امشب منتظری!؟....... ای کلک! توچی؟ توهم منتظری؟! ........منتظری که خط ونشانی از اونویسی؟!......... ای دل! توچرا؟.......توچرا می نالی؟!........توکه این همه اشک ریختی به خاک پایش، مگراشکان زلال ترا دید آن ماه شب سیزده ام؟!.........  ای دیدگان سرخیده ی نازنینم! شما چرا؟.......چرا سیه مردمکان خسته ی خود نمی بندید دراین وسط روز، مگرمنتظرطلوع ماهید؟ یا طلوع یک معجزه؟! .......آه ای حورای نازنینم! توچی؟ .........امشب با که سرجنگ داری؟!......... دف وچنگ داری؟!.........توکه باغ بهشت و لب حوض و میوه طوبی به سرداری!........ پس دراین شب جهنّمی کرا به دل داری؟.......آه! ای ماه مِه گرفته ی من! دیوانه وحیرانم امشب من....... داغون وپریشانم امشب من........ می خواهم ببینم ترا....... می خواهم ببویم ترا......... می خواهم ببوسم ترا....... می خواهم درآغوش گیرم ترا........ هرچه باداباد....... یا یاد باد........ یا نیست باد....... می خواهم دوستت داشته باشم......... وداشته باشم ترا برای همیشه درگلدان سینه ی حیاتم ای ماه گلم! ای گل ماهم! .......آه! که امشب کسی نیست که این جان خسته را درک کند.........یا که بوی عنبرسای مرا احساس کند........یا که محکم درآغوش تنگش بگیرد.......وبگوید: ای حورانم! " من امشب کنارتوام........"شب تا سحردلدارتوام"........"هم مونس وغمخوارتوام"......... پس چرا گریه می کنی؟.......این همه ضجّه برای چیست؟.......این همه غصّه برای کیست؟.......... من که کنار توام........درآغوشِ رگ روح و روان توام........پس: گریه مکن....... گریه مکن......."گریه مکن ای کلک مهتابی من!"......( حوران)....... 


ارسال شده در توسط حوران