سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حوران

چون مردمان، چون خود بدیدم چنان ازخود گریختم که نهایت به خود رسیدم وچون خود بدیدم، باز چنان از خود گریختم که هیچ ندیدم وچون هیچ ندیم، خود بدیدم وچون خود بدیدم هیچ ندیم که این هیچ، خود بودنِ من بود وخود من، هیچ بودن ..............

 

گاه چنان دربحراسرارمستغرق می شوم که دریای سر، محرم راز من می شود که این کیست که به یک قطره از دریای دیوانگی به اقیانوس درایت رسیده است؟! .....می گویم: چنان ازابرخون قطرات دیوانگی را نوش کردم که درنهایت به دریای عاقلان رسیدم وچنان دربحرعقول شنا کردم که درنهایت به دریای درایت رسیدم وچون نیک شنا کردم دیدم که همان دیوانه ای بیش نیستم که درگلخانه عشق خاک این دیوانه را به سه تاروپود "عین شین قاف" بافته بودند ........ وچون به عینِ گریان ازشینِ گدازان به کوه قاف رسیدم دیدم که سینه اش را نیزبه چهاررشته نازک از "سوزنگاه یارهجران" ساخته بودند.....  

 

" ک "

 


ارسال شده در توسط حوران